سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**بیا تو مکان **

کل بازدیدها : 3022 (::) بازدیدهای امروز : 0 (::) بازدیدهای دیروز : 1

[ خانه ::پارسی بلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]

اوقات شرعی

پاکدامنى زیور درویشى است ، و سپاس زینت توانگرى . [نهج البلاغه]

vدرباره خودم v

**بیا تو مکان **

مارال
من مارال متولد سال 1369 هستم . کلاس سوم دبیرستان اگر کارم داشتید می تونید اددم کنید ID man :maral_zeus دوستتون دارم ، قدرتونو می دونم BYE متشکرم مارال

vلوگوی وبلاگ v

**بیا تو مکان **

vاشتراک در خبرنامه v

 

 

عشق مثل یک تیر است که درست می خوره وسط قلب آدم نه میتونی درش بیاری نه میتونی بزاری بمونه اگه درش بیاری می میری اگه بزاری بمونه بازم می میری ، پس آخرش جون تو می گیره

 

ای کاش می دانستی دل تخته سیاه نیست وقتی که می آیی اسمت را روی اون بنویسی و هر وقت دلت خواست بری اسمت رو از روش پاک کنی...

 

نمی خوام بگم قدر 1 دنیا دوست دارم چون دنیا 1روز تموم می شه نمی خوام بگم سیاهی چشات مثل شب پر ستاره است چون شب هم بالاخره تموم می شه نمی خوام بگم دوست دارم چون دوست ندارم بلکه عاشقتم

 

از خدا پرسیدم چی دوست داری؟ گفت : سخاوت . دیوانه گفت: حماقت . غم گفت: ملامت . کوه گفت: صلابت . معشوق گفت : نگاهت . فدای تو که گفتی : رفاقت.

 

اگه من و تو دوتا برگ باشیم، هنگام خزان من زودتر از تو میشکنم تا زمانی که می‌افتی در آغوشم بگیرمت

 

فریاد من سکوت کردن است... ابراز عشق من قهر کردن است... شادی من گریه کردن است .

اگه دیدی تو آسمون هیچ ستاره ای نیست ناراحت نشو خودم حاضرم تا صبح برات چشمک بزنم تا بشم تک ستاره ی دلت

 

من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجودت و به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا و دیگری تو . من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو و دیگری خوشبختی تو .من این دنیا را برای دو چی میخواهم یکی تو و دیگری با تو.

 

دیشب فرشته ای فرستادم تا از تو مواظبت کند اما وقتی رسید تو خواب بودی زود برگشت و گفت هیچ فرشته ای نمی تواند مواظب فرشته ای دیگر باشد

 

زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق

 

زندگی یعنی لطافت گم شدن از نرمی عشق

 

زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق

 

رفتن و آخر رسیدن بر در وادی عشق

 

میتوان هر لحظه هر جا عاشق و دل داده بودن

 

پر غرور چون آبساران بودن اما ساده بودن

 

 

گلدون شکست ...

 

مادرم گفت:حیف

 

پدرم گفت:زیبا بود

 

خواهرم گفت:مال من بود

 

برادرم گفت:گرون بود

 

مادر بزرگم گفت:دوستش داشتم

 

پدر بزرگم گفت:قدیمی بود

 

وقتی قلب من شکست

 

همه گفتن دیوونس

 

جز تو که گفتی مال من بود....

 

از من نپرس چقدر دوستت دارم اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم بگو معنی تمرین چیست ی بریدن از چه چیز را تمرین کنم بریدن از خودم را ؟مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...


¤ نویسنده: مارال
87/1/11 ساعت 12:31 عصر
نظرات دیگران ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ